تو گَنگ بودی و من موج های تو

ساخت وبلاگ

تو گَنگ من بودی
و من موجی
که در تو می آمیختم،
تو مرا با خود
به کجا نبرده باشی
که سراغ تو را از هر جا
و از هر کسی که بگیرم،
بوی تو را نداشته باشد،
از نسیمی که
بوی تنت را
با بوی شور همین دریا،
دریایی که کنارش زاده شدم
با خود به دوردست ها می برد.
آیا دلت آمد
مرا مسافر سازی؟
مسافر فرودگاههایی
که از آن ها دپورت شده ام
من که هیچوقت دلم نیامده است
مسافری باشم و بگویم
که بخاطر همین رازها
به نیازهای با تو بودن
دل نبسته و تن نداده ام.

دیروز برهمنی
که از سر تا پای مرا می شست
مدام نام تو را به زبان می آورد
گفتم نخستین بار نیست که
نام تو را می شنوم
من با یاد تو
در چشمان هر آهوی رمیده ای
هزاران بارزیسته ام.
کهورها شاهدند.
من برگ های بیشمارشان را
با نام تو شمرده و
به یادگار سپرده ام.
 
دیروز
بر بالهای ابرهای مهاجر
با پرندگانی سفر می کردم.
من به فکر تو بودم،
آنها به فکرگرمترین نقاط جهان.
من دل با برهمنانی داشتم
که می خواستند تو تنها دلداده شان باشی.
خورشسد گنگ را
 که هزاران بار دیده بودم
 زائران تو را تا رود مشایعت می کرد
در غروبی غم انگیز
رها کرده بودم.
گم می شدم،
در گمشده های خویش
 با آن که
هزاران بار تو را یافته بودم،
بی آن که زائران تو بدانند
من هم نام تو را
با هر کهکشان معدومی،
گم کرده و دوباره یافته بودم.

تو گنگ بودی و من
مسافری
که همیشه به پیش تو باز می گردد.
من بخاطر تو
تمام کهورها را
که با من عهد بسته اند
سایه سار هزاران ساله شان را
هرگز از من دریغ نکنند،
با هر تعداد برگ های بی شماری
که در پای تو ریزند
نشان کرده ام.
هر گل ابریشمی را
که بوی تو دارد،
در همین دریای غم انگیزی
که کنار آن زاده شده ام.
 همیشه خواسته ام
که نزدیک تو باشم
تو گنگا کی موجِ مِن ...
هماره
هماره.

اوپسالا اکتبر 2017

نوشته شده توسط مرتضا محمودی در پنجشنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۶

لينك مطلب

اکبر افتخاری اسطوره ی شهر ما بود...
ما را در سایت اکبر افتخاری اسطوره ی شهر ما بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daryayefars بازدید : 144 تاريخ : جمعه 19 آبان 1396 ساعت: 16:56