با سندباد - سفر نخست

ساخت وبلاگ

بررسی کتاب شماره 76 زمستان 1392 به کوشش مجید روشنگر در آمریکا منتشر شد از جمله با این سروده
سفر نخست

با سندباد گفتم: با خود از دریاهای دور چه آوردی؟
گفت: اشک جاشوانی،
که هفت دریا را پر کرده بود.
گفتم: از آن دریاها چگونه گذشتید؟
سندباد گفت: دریای نخست، دریای رویاها بود.
با رویاهایمان بادبانی بر افراشتیم.
دریای دوم دریای دلتنگی بود،
دریای سوم دریای صبوری و
دریای چهارم، دریای میل به بازگشت.
تا غروب پنجمین دریا.
گفتم: در غروب پنجمین دریا چه گذشت؟
سندباد گفت: کبوتر آشیان گریخته ای،
به کشتی‌مان پناه آورد.
رنگ عنابی خورشید غروب بر پرهای سپیدش،
رنگ حزین برگهای پاییزی بود،
حکایت غمگین اندوهباری ما.
به دریای ششم که رسیدیم،
چه گریه ها که نکردیم.
سندباد لحظه ای خاموش ماند،
این خاموشی هزاره ها بیشتر به دل چنگ میزد:
تا ظلمات رفته بودیم.
میخواستیم،
تمامی مرواریدهای هفت دریا را
با خود بیاوریم
هیهات که عشق به بازگشت
جان سیرمان کرده بود و
شوقی عقیم
نفرین ابدی جاشوانی را نصیبم کرد
که جز میل به بازگشت
رویایی نداشتند.
رویاهاشان مرده بود.
به دریای هفتم که رسیدیم،
پیر شده بودیم.

مرتضا محمودی، زمستان 2013 والسترا، اوپسالا – سوئد

اکبر افتخاری اسطوره ی شهر ما بود...
ما را در سایت اکبر افتخاری اسطوره ی شهر ما بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daryayefars بازدید : 162 تاريخ : جمعه 19 آبان 1396 ساعت: 16:56