با سندباد - سفر دوم

ساخت وبلاگ

چاپ شده در بررسی کتاب چاپ آمریکا

سفر دوم


با سند باد گفتم:
از تمامی دریاها گذشتی و
عاقبت گذرت به اینجا افتاد؟
از شامگاه جزیره ای که جاشوانت،
دل بر کمند زُلف بلند و سیاه ساحره ای نبسته،
صبحدم می گریختند؛
از نهنگانی
که کشتی شکسته گانت را،
 رویای ساحل امن امیدواری بودند؛
 از آهوی گریز پای چشمان یار،
و از کهکشانی معدوم
که نشانه های راه بازگشت را
ستاره گان گم شده اش
با خود برده بودند.
...............
کشتی کنار سپیداری و
درون خور کوچکی
که از دریاچه ی "مِلارِن"
به درون خشکی می خلید،
به گل نشسته بود.
جاشوان را نمی دیدم
اما صدای گریه های مدامشان،
ساحل سبز سپیدارها را
 پر ملال کرده بود.
سندباد داشت به آواز محمودی خوانساری
 در مایه ی دشتی
 گوش می داد و آرام زمزمه می کرد:
"اگر دوباره از این سفر هولناک،
جان به در ببرم.
اگر دوباره جان به در ببرم!".

اوپسالا – سوئد شنبه 10 مه 2014
و... 28 مه 2014 و ...

 

نوشته شده توسط مرتضا محمودی در شنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۶

لينك مطلب

اکبر افتخاری اسطوره ی شهر ما بود...
ما را در سایت اکبر افتخاری اسطوره ی شهر ما بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daryayefars بازدید : 142 تاريخ : جمعه 19 آبان 1396 ساعت: 16:56