با سندباد - سفر سوم

ساخت وبلاگ
( چاپ شده در بررسی کتاب شماره 87 - 88 پاییز و زمستان 95)
سفر سوم

با سندباد گفتم:
باز هم نشسته ای و
زانوی غم بغل گرفته ای!
تو که دریا ندیده نیستی
که مثلا بگوییم
ماه را ندیده باشی که
خواب پریان دریایی را
به تماشا نشسته باشد،
در شبی ماهتابی،
و مدهوش
به دامن دریا نخرامیده باشد؛
یا نشانه های سُم آهوانی را
که هزاره ی اندوهبار دشتی را
در پی یار گشته،
نیافته،
با صد هزار ستاره ی کهکشانی معدوم
گم شده باشند؛
یا نهنگانی که در اقیانوسی غرق شده باشند،
پیش از آن که جاشوان تو را
به سرمنزل مقصود برسانند.
تو که اقیانوس ندیده نیستی.
راستی از کدام اقیانوس ها گذشته بودی
که شمار آن ها را
در طوفانی بی بدیل
گم کرده ای؟
گفتم:
سفر که تنها،
همین خداحافظی های مکرر نیست،
سفر که همیشه بی بازگشت نیست
سفر که تنها
سپیده دمی نیست
که بادبان نیفراشته بگویی
کاش هرگز نیامده بودم.
سفر که تنها
با صد هزار مردم تنهایی نیست
سفر که در بدری نیست
سفر که تنها نشستن در کنجی نیست
و گوش به آواز دشتی سپردن و
بعد گریستن.
سفر قرار نیست که
همیشه بی قراری باشد
سفر که بیقراری نیست.
سفر قرار نیست همیشه
نامه های بی جواب باشد :
شما خوبید؟
من که اینجا هیچم نیست.
سفر که قرار نیست تنها
گذر باد شمال باشد
بر پیچ و تاب بال مقنعه ای،
بر دل حزین بادبانی و بعد
دلی خراب که روی دست می‏ماند.
سفر قرار نیست همیشه
خواهش تبدار ذهن خویشتن باشد،
که بیا و با من باش.
سفر که صد هزار دل تنهایی نیست
سفر که همیشه انتظار نیست،
دل حیرانی نیست.
سفر خاطرات خوشی هم دارد،
سفر دیدنی هایی هم دارد.
تو از این همه سفر
به کدام بیشتر دل بسته ای؟
از اینهمه
گذر از اقیانوس های بیشمار،
از اینهمه عقیق و زمرد
از دلبران شامگاهان جزایر دور
از اینهمه دلبران مست و سیمین تن.

 سنداد گفت:
باد "بَر رُو"،
که مرا دوباره به ساحل شمالی دریای فارس می رساند.

مرتضا محمودی  پاییز 2014 – پاییز 2016
باد بَر رو بادی است که آرام از دریا به سوی ساحل می وزد.

نوشته شده توسط مرتضا محمودی در شنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۶

لينك مطلب

اکبر افتخاری اسطوره ی شهر ما بود...
ما را در سایت اکبر افتخاری اسطوره ی شهر ما بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daryayefars بازدید : 141 تاريخ : جمعه 19 آبان 1396 ساعت: 16:56